16- یکی از فانتزیام اینه که...
چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۲، ۰۶:۳۶ ق.ظ
یکی از فانتزیام اینه که...
یه دوست داشته باشم،
نگاهم کنه،
بگه:دلت گرفته؟
بگم:آره
دستاشو دور گردنم حلقه کنه،
سرمو بذارم رو شونه ش گریه کنم تا خالی بشم،
بعدشم اصلا ازم نپرسه قضیه چی بود یا با قیافه ی مضحک منطقی نصیحتم نکنه-
باز هم سر به شانه ی سجاده خواهم برد
دلم به یاد کسی می تپد بیا ای دوست! بیا که من به تو بیش از همیشه محتاجم
پ ن: ایول داره اونی که ربطی به من نداشت اما مثل یه بابای مهربون هوامو داشت
- ۹۲/۰۹/۲۷