ناوک

یک پرستار می گوید

ناوک

یک پرستار می گوید

...

سه شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۳، ۰۹:۳۸ ب.ظ
گدایی محبت اولین بار که این عبارتو شنیدم خندیدم گفتم: مگه آدم بیشعوره که اینکارو بکنه؟
بعد از یک سال اول با تو بودن کم کم از عمق وجودم این فرآیند گدایی محبت رو حس کردم
تا امروز میشه 4 سال و خرده ای. چه احمق بودم من که نمیتونستم تحمل کنم و گدایی میکردم از تو

با اشک و التماس. چه مغرور بودی
-فقط یه دقیقه بغلم کن تا آروم شم
-توقع تو زیاده
حالم از این مکالمه ها به هم میخورد. چقدر به خودم فحش دادم که احمق حیفه عشق تو براش.
خلا ی بود که باید با تو پر میشد و نمیشد. کم کم قفسمو ساختم و شدم اینی که الان هستم.
تنها عاشق تنهایی. دیگه شبا منتظرت نمیمونم. خودم تنهایی با تنهاییم خلوت میکنم گاهی تا صبح و چه لذت بخشه.
اما رسیدن به اینجا سخت بود 4 سال. له کردن عشقم به تو که پاک بود و عمیق. اما شد.
ولی امشب ورق برگشت. وقتی اومدی گفتی رفتارم مثل قبل نیست. باهات سرد شدم. باید محبتو از من گدایی کنی.
دیر فهمیدی آقا دیر. اما من خوشحالم از این وضع و از حال تو لذت میبرم. باور نمیکنم اینقدر سنگدل شده باشم اما تو منو این شکلی کردی. میدونم عزیزم حس تلخیه وقتی از تو اتاق صدام میکنی: نمیخوابی؟ و من میگم: نه دارم کتاب میخونم. میدونم به آغوشم نیاز داری اما حیف...
دلم میخواست همونجا انگشت میکردم تو حلقم و همه ی این حرفا رو تو صورتت بالا میاوردم. اما نه هنوز زوده
زوده که با یه عذرخواهی سر و تهشو هم بیاری. 4 سال وقت داشتی برا عاشق شدن اما نشدی. ندیدی منو. مغرور بودی. تازه میخوام جولان بدم تو این پیروزیم.
امشب برا خودم جشن گرفتم. بستنی و شیرینی کره ای و فندق و چای حیف نسکافه تموم شده بود.

اینا خلاصه شده افکاری هستن که در مورد احساساتم در این 5 سال به ذهنم هجوم آورده بود

  • رها

نظرات  (۱)

رهاااااااااا :(

پاسخ:
پاسخ: :(((((((((((

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">