ناوک

یک پرستار می گوید

ناوک

یک پرستار می گوید

کاش زمین دهن باز میکرد...

يكشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۲۱ ب.ظ
امروز آخر کارآموزی یکی از دانشجوهام گفت فردا نمیتونه بیاد و منتظر شد تا بقیه برن و علتو برام توضیح بده

(دانشجوی مذکور یه آقای خیلی با ادب و با شخصیته)

(البته من ازش توضیح نخواسته بودم)

وقتی همه رفتن اومد کنارم

یه کمی من و من کرد

صورتش سرخ شده بود

گفت: میدونید چیه خیلی مایل نیستم دلیلشو بگم

باز من و من کرد

باز سرخ شد

(اینجا بود که انگار کل عالم بهم میگفتن خب بگو نمیخواد بگی بگو دیگه بگو اما بازم به ندای درونم گوش ندادم

و گفت

گفت و ای کاش زمین دهن باز میکرد و منو میبرد)

گفت: راستش فردا باید برم سرگذر(جاهای خاصی که کارگرا وامیستن تا بیان دنبالشون برا کار)

اگه کار بود نمیتونم بیام اما اگه کار نبود خودمو میرسونم به کارآموزی

(کلمات آخرو دیگه نمیشنیدم خیلی سخت بود پسرک مودبی که شخصیتو صداقتش برام قابل تحسین بود حالا ذره ذره از خجالت داشت آب میشد. اصلا فکرشو نمیکردم اوضاع اقتصادیش اینقدر بد باشه. دوست نداشتم اینجوری شرمنده بشه. ای کاش میگفتم نگو...)


پ.ن دلم گرفته دلم عجیب گرفته


  • رها

نظرات  (۱)

سلام
منم همینم آبجی. از صبح تا عصر همه جلوم دولا راست میشن. مهندس از دهنشون نمیفته. بعد از ظهر باید از هر کس و ناکسی سر پول خورد نداشتن و بقیه ی کرایه رو ندادن حرف بشنوم. خدا بزرگه...

پاسخ:
پاسخ: خدا قوت ،مردی که برا نون حلال زحمت میکشه مررررده
من بیشتر از خجالت اون بنده خدا اذیت شدم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">