ناوک

یک پرستار می گوید

ناوک

یک پرستار می گوید

بازگشت

شنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۰۸ ب.ظ
تو این یک سال اخیر خدا خیلی چیزا رو ازمون گرفت.
درآمد خوبمون. طوری که قبلا هر کی کم میاورد از ما پول قرض می گرفت و خداییش همسری در این مورد دریغ نمی کرد. اما حالا طوری شده که خودمون به خیلیا مقروضیم.
رابطه ی خوبمون. طوری که هر کی به مشکل خانوادگی بر می خورد با ما مشورت می کرد. اما حالا اصلا از اون دوستی و صمیمیت خبری نیست که نیست. هیچ رقمه هم نتونستیم درستش کنیم.
روحیه خوبمون. این قدر شاد بودیم که صدای خنده مون همیشه بلند بود. خلاصه هیچ غمی نداشتیم.
حالا برای داشتن دوباره اینا، کسی غیر از خدا نمی تونه کمکمون کنه. امروز وسط گریه و دعا احساس کردم که چقدر به خدا نزدیکم. چقدر زمان خوشی غافل بودم ازش. اما حالا با همه ی نداشته هام آغوش امن خدا رو حس می کنم.
خدایا بگیر، هر چی بهم دادی رو بگیر. اما آغوشتو ازم نگیر.


«مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَ مَا الَّذِی فَقَدَ مَنْ وَجَدَک...»
آن کسی که تو را ندارد، چه دارد؟ و آن کسی که تو را یافته است، چه ندارد؟
  • رها

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">