مثبت
یک خط صورتی
نا امیدی
یک خط صورتی دیگه و گم شدن خطا تو دریای اشک
خدایا شکرت دوباره بچه دارم٬ کاش اینبار سالم بمونه
کاش
یک خط صورتی
نا امیدی
یک خط صورتی دیگه و گم شدن خطا تو دریای اشک
خدایا شکرت دوباره بچه دارم٬ کاش اینبار سالم بمونه
کاش
از بیرون میاد خونه
(دارم کتاب میخونم)
میگه: این چیه دیگه؟
میشنوم: عزیزم داری چی میخونی؟
از اون موقع٬ صدای سوسکایی رو که به توری فلزی در منتهی به حیاط میخورن٬ صدای ارواحی تجسم میکنم که میان سر و گوشی آب بدن و تو موقعیت مناسب حمله کنن. ازون بدتر مریضایی هستن که سحرخیز شدن و یکی یکی از جلو استیشن رد میشن ومیرن نمازخونه. احساس میکنم همشون زامبی هستن. از همه بیشتربه پیرزنی مشکوکم که دو سه باری میشه رفته و اومده. سر و صداهای بیرونم داره بیشتر میشه. هیچی دیگه اگه منوخوردن حلالم کنید. خدااا چه جوری برم دارو بدم.
دیروز و پریروز اینقدر هوا گرم بود که رو به موت شده بودم. کارم شده بود دراز کشیدن روی مبل و یه پارچ شربت خاکشیر کنار دستم، از بس میخوردم شده بودم، بشکه آب. نزدیک بود همسرخانو به قتل برسونم دیگه. روبه راه کردن کولر چه قدر کار داره آخه که باید به خاطرش من به این روز بیفتم. امروزم که کولرمونو به سلامتی راه انداختن. به طرز عجیبی از سر شب هوا یخ شد. هر چی مقاومت کردم نتونستم و نه تنها کولرو خاموش، بلکه پنجره رو هم بستم. بعدش بارون گرفت. اینقدر شدید بود که پنجره رو باز می کردی میریخت تو خونه. بعدش باز طوفان شد. کل خونه رو خاک گرفت. پنجره ها رو میبستم گرم میشد. اصن یک وضعی...
تو این چند ساعت هواشناسی قاط نزده باشه یه وقت
ولی خداییش کار ما هم از این لحاظ سخته. از این لحاظ که باید همچین مریضی رو با مثلا یکی که عمدا( در حالی که کنار دستش زنگ هست) از اتاقش داد میزنه اوهوووووووی پرستار و با یکی که فحش میده و یکی که فحش نمیده و هزار تا یکیه دیگه، همه رو به یک چشم ببینی و با همه یکسان برخورد کنی. اینم عصرونه امروز مریضا
پ ن: لازمه بگم دم رئال جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــز؟
کلا این ماسک معضلیه واس خودش. مثلا میبینی مریض افسرده س و تو خودشه. کلی براش لبخند و قیافه مهربانانه از خودت ساطع میکنی اما هیچ تاثیری نداره. هیچی دیگه بازم میبینی ماسک داری خخخخ
یا مثلا اگه میزان رژی که زده باشی یکمی فقط یکمی زیاد باشه کلا مالیده میشه به ماسک و از بیرون صحنه تماشاییه
هیچی دیگه تا صبح باید زیر پتو سگ لرز بزنم. تازه صبحم که میری بالاسر مریضا دهناشونو که باز میکنن براشون درجه تب بذاری٬ اصلا نابود میشی٬ ماسک شیمیایی هم افاقه نمیکنه.
حالا برم بخوابم فعلا...
جای دنج و آرومیه. جزو معدود جاهایی که بهم آرامش میده. حتی اگه خیلی برا غذا معطل بشم برام مهم نیست.
من ساندویچ رست بیف خوردم. یه پیتزا هم واسه همسرخان گرفتم که زحمت شام پختن کم بشه.
بعدشم یه نخ اسی بلو و دور دور تو خیابونا و همخونی با ابی.
یکی از آقایون جمعمون مجرده با هر کی آشنا میشه برا ازدواج جور نیمشه.امشب حسابی دستش انداخته بودیم.صندلی جلوشو خالی گذاشته بودیم مثلا جای طرفش بود. بهش آموزش میدادیم چطور باهاش رفتار کنه که طرف نپره.
شب خوبی بود خدا رو شکر.
کاش همه ی بی حوصلگیام اینطور به خوشی ختم میشد، ولی مگه میذارن؟
پ ن: راستی فردا شب آرزوهاست برم ببینم آرزویی مونده برام